|
|
|
|
|
جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 17:18 |
بازدید : 15993 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت
بر هرچـــه آرزو بـــه دلــــم بود سد گذاشت
مادر دوسیب چید به من داد و گفت:عشق
این را به پای هرکــه فرا می رسد گذاشت
من سیب زرد خاطـره را گــاز مـــی زدم
او سیب سرخ حادثه را در سبد گذاشت
قبل از تولدم به سه تا نقطه می رسید
امــا بـــه جـــای روز تولد عدد گذاشت
دنیا شنیده بود کـــه من شعـــر می شوم
ناچار روی سینه ی من دست رد گذاشت
-------------------------------------------------------
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم
قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم
یك نفر دلواپســــم این پا و آن پا می كند
كاری از من بلكه بر می آید و من نیستم
بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان
بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم
خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند
نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم
در خیابان، در اتاقم، روی كاغذ، پشت میز
شعـــر تازه آنقدر مــی آیـــد و من نیستم
بعد ها وقتی كـه تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی پشت در می آید و من نیستم
هرچه من تا نبش كوچه می دویدم او نبود
روزی آخــــر یک نفر مــی آید و من نیستم
----------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر میثم امانی ,
اشعار میثم امانی ,
شعر ,
میثم امانی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|